sunt lacrimae rerum

هیچ‌کس نمی‌تواند درباره‌ی زخم درونی، با ملاک قراردادن اندازه و شکل ظاهری و بیرونی آن قضاوت کند.

genuflexion

خیر الامور اوسطها.

برای طناب -طیف‌های دوگانه- کار ساده است؛ اما وسط دایره کجاست؟  

silencio

"جهان به راه خود می‌رود"  همان ساده‌گی بزدلانه‌، ولو مذهبیِ اعتقاد به طیف‌های دوگانه است: اختیار و جبر، خیر و شر. هر ریسمانی لزوما سر دیگری هم دارد.

راتبه

صبح زود، رفتنا، بوسیدش و دمِ گوشش گفت: تنگِ آبِ یخچالو پرش کن.

عصری، دزدکی رفت سر یخچال. تنگ آبِ خالی، هنوز توی یخجال بود.

- شربت می‌خوری جونم، یا چایی؟

- چایی می‌خوام خانومی. صبر می‌کنم تا دم بکشه.

ُXantippe

بدیل آن‌چه هستیم؛ آن‌چه می‌خواهیم باشیم است یا به ساده‌گی آن‌چه نیستیم؟

سائق

یوزان دیری‌ست در قلاده‌ی باسمه‌ها و مرت‌ها به اختیار آورده‌اندام. صید شده‌ام در عین "اعتماد به نفس". اگر ها را بردار برادر،‌ نمی‌دوند و نمی‌دوانند‌ام.

دوازده ساعت و سه روز و یک ماه و دو سال

و این نمایشگاه کوفتی که فقط به درد به چاپ بیست و ششم رسوندن دالان بهشت می خوره. و منی که حالا باید فکر کنم تا یادم بیاد که کدوم کتاب مال بوتزاتی بود و کدوم مال کالوینو.

سیستم‌های دو دسته خره یا چهل خوانی‌های یک مرده

دوباره یکی که نمی‌دانست چه‌را به خنده‌هایش نمی‌خندم، تو را و جوکی را که زمانی گفته بودی، برایم زنده کرد... اسماعیل

برای تو که دوری

این‌ها برای توست... کم‌تر از ۱۲ ساعت به تعیین سرنوشت‌مان مانده... عزیز؛ سربلندمان کن.

رخصت

فکرهایم به آرزوهایم بدل شدند و نسخه‌ی آرزوها را هم از پیش پیچیده‌‌ بودند. 
دیری‌ست که دل‌دار پیامی نفرستاد